لوئیس یوامونگو در سال ۱۹۹۴ میلادی ۲۲ ساله بود که افراد قوم هوتو به قتل عام افراد قوم توتسی در رواندا آغاز کردند.
هشت تن از بستهگان خانم لوئیس هم کشته شدند.
مقامها مردی را که پسر کاکای لوئیس را کشته بود، زندانی کردند.
در آن هنگام او از برادر اش که محافظ زندان بود، خواست که انتقام بگیرد.
لوئیس میگوید:
"فهرست زندانیانی را که باید بکشد، به او دادم. به او گفتم، برو و نقشه بکش و آنان را به انجام کار معمول بیرون ببر. پس از بیرون رفتن، آنان را تیرباران کن. سپس، بگو، آنان فرار میکردند."
اما، برادر خانم لوئیس از قتل زندانیان اباء ورزید.
در سال ۲۰۰۷، سایپرین ماتابارو، مردی که پسر کاکای لوئیس را کشته بود، نهتنها که از زندان رها شد، بلکه همسایه او هم شد.
ماتابارو گفته است:
"آن پسر کاکای لوئیس را که کشتم، او را در جنگلی یافتیم که میخواست فرار کند. او از فرط گرسنگی به زمین افتاد. او را گرفتم و با ساطور دوبار زدمش. سپس او مرد."
ماتابارو به کشتن دستکم سه توتسی دیگر هم اعتراف کرده است.
او یکی از دهها هزار نفری است که در بخشی از تلاشهای مصالحه پس از نسل کشی سال ۱۹۹۴ در رواندا مورد عفو قرار گرفت.
اما نقل مکان به دهکدۀ که خانوادۀ مقتول در آن زندهگی میکند، منجر به ترس از خشونت بیشتر شد.
ماتابارو افزوده است:
"به خاطری همان ترسی که با آن زندانی بودیم، پس از ورود به دهکده هم نگرانیهای مشابهی داشتم، اما کسی دیگری به من گفت که عفو ریاست جمهوری به تو در آشتی کمک خواهد کرد. از فرزندانم که به دیدنم در زندان میآمدند، میپرسیدم که آیا توتسی است با هوتو صحبت کند؟ اما فرزندانم مرا تسکین میدادند و میگفتند، هوتوها و توتسیها یکجا مینوشند و حتی ازدواج میکنند."
در واقع، مرتکب قتل عام و قربانی رویداد سر انجام دوست شدند.
لوئیس بیشتر گفت:
"پس از آن که او طلب بخشش کرد، به من در مورد جایی که جسد پسر کاکایم را گذاشته بود، حکایت کرد و من درک کردم که تمام جسدها را در همان جایی که او میگفت باشند، دفن کرده بودیم. من احساس راحتی کردم، چونکه ما هرگز وفات یکی از بستهگان خود را نمی پذیریم تا اینکه برای او یک مراسم مناسب و شایسته تدفین برگزار نشده باشد."
یک گروه مذهبی در رواندا مکانی ساخته به نام دهکدۀ وحدت و آشتی که ۱۱۰ تن از خانوادههای متأثر شده از نسل کشی مانند خانوادههای ماتابارو و یوامانگو را در خود جای داده است.
ژان پاول نتوالی یکی از مسئولان این نهاد است.
وی میگوید:
"پیوستن به دو نفری که مسیرهای متفاوتی از تاریخ را تجربه کرده اند، آسان نبود. اولین چالش، ضربه روانی به بازماندهگان و خویشتنداری برای مرتکبان بود. آنها مطمئن نبودند که آنها در واقع مورد عفو قرار میگیرند. بازماندهگان همچنین بیم از آن داشتند که مرتکبان شاید تاریخ را تکرار کنند. اما از آن جایی که ما آنان را به انجام پروژههای مشترک ترغیب کرده ایم، این ترسها گم شده اند."
در حالی که نسل کشی سال ۱۹۹۴ سبب دو پارچگی رواندا شد، دهکدههای مثل این به یکپارچگی این کشور و زندهگی با همی میان مردم آن کمک کرده است.