یک سلام به افتخار شروع شدن فصل خاک بادک ویک سلام دگه به افتخارخلاص شدن فصل خاک بادک خدمت شنوده گان مربای مرچ تقدیم است.
باید بریتان بگویم که ده ای برنامه یک گزارش زنده ه هم داریم از پرتاب یک سفینه به کره مریخ تا که خبرنگار ما در محل گزارش می رسه، شما دگه به یک آهنگ گوش بتین ای آهنگ گفتگوی مامور الف شاه وزنشه که سر خرچ خانه شده، ره نشان میته.
زن
او پــــــــــــــدراولادا
بیرون بـروبیار سودا
که امشومیهمان میایه
همه ما می شیم رسوا
مرد
اوزن مه استم اوگار
جیبایم کلش استه غار
مامور استم ده دولت
ازاین و آن ام قرضدار
زن
نادار استی به مه چی
اوگار استی به مه چی
خرچ خانه ره بیار
قرضدار استی به مه چی
مرد
می کنم برت گریان
مره نکو پریشان
نرخکا بلند رفته
هیچ چیز نمیشه ارزان
زن
می گمت با پتکه
گوش کو تو ای مردکه
برنج و گوشت بیاری
همرای ماست و چکه
مرد
هر روز میهمانی داری
شریکی ، سیالی داری
مره کدی دربدر
خودت خوشحالی داری
زن
فکرمه نکو خراب
که می کنمت بی آب
اگه خرچه نبیاری
ده سیخ می شوی کباب
مرد
معاش مه دوهزار
والله هستم خار وزار
از آمدن به خانه
مره کدی توبیزار
زن
گفتمت برو بازار
سوداره به زودی بیار
حالی معاشت بلند است
می گیری تو سه هزار
پسر می آید
جنجال نکو مادر جان
پدرم است پریشان
سه هزاره می گیره
قرض گیرایش فراوان
زن
جنجاله خوش ندارم
سیالی ، شریکی دارم
حیله و بانه نکو
مه حوصله ندارم
مرد
مادرته بفـــامـــــان
قرضدار شدیم فراوان
میمانی ره بس کنه
که رسیدیم به گریان
پسر
پدرجان مهربان
هرگز نشو پریشان
وقتی رفتی به دفتر
رشوت بگی فراوان
ده قسمت آخراز سرگذشت جلسهء زاده صاحب ام باخبرمی شیم که مدیر جلسات یک وزارت شده و ازدست که جلسه دایر کده رفته کف پاهایش حوله کده و بالاخره فلج شده، تقاعد کد، اما ای جلسه و جلسه بازی باد از تقاعد هم ایلا کدنیش نیست.
باید بریتان بگویم که ده ای برنامه یک گزارش زنده ه هم داریم از پرتاب یک سفینه به کره مریخ تا که خبرنگار ما در محل گزارش می رسه، شما دگه به یک آهنگ گوش بتین ای آهنگ گفتگوی مامور الف شاه وزنشه که سر خرچ خانه شده، ره نشان میته.
زن
او پــــــــــــــدراولادا
بیرون بـروبیار سودا
که امشومیهمان میایه
همه ما می شیم رسوا
مرد
اوزن مه استم اوگار
جیبایم کلش استه غار
مامور استم ده دولت
ازاین و آن ام قرضدار
زن
نادار استی به مه چی
اوگار استی به مه چی
خرچ خانه ره بیار
قرضدار استی به مه چی
مرد
می کنم برت گریان
مره نکو پریشان
نرخکا بلند رفته
هیچ چیز نمیشه ارزان
زن
می گمت با پتکه
گوش کو تو ای مردکه
برنج و گوشت بیاری
همرای ماست و چکه
مرد
هر روز میهمانی داری
شریکی ، سیالی داری
مره کدی دربدر
خودت خوشحالی داری
زن
فکرمه نکو خراب
که می کنمت بی آب
اگه خرچه نبیاری
ده سیخ می شوی کباب
مرد
معاش مه دوهزار
والله هستم خار وزار
از آمدن به خانه
مره کدی توبیزار
زن
گفتمت برو بازار
سوداره به زودی بیار
حالی معاشت بلند است
می گیری تو سه هزار
پسر می آید
جنجال نکو مادر جان
پدرم است پریشان
سه هزاره می گیره
قرض گیرایش فراوان
زن
جنجاله خوش ندارم
سیالی ، شریکی دارم
حیله و بانه نکو
مه حوصله ندارم
مرد
مادرته بفـــامـــــان
قرضدار شدیم فراوان
میمانی ره بس کنه
که رسیدیم به گریان
پسر
پدرجان مهربان
هرگز نشو پریشان
وقتی رفتی به دفتر
رشوت بگی فراوان
ده قسمت آخراز سرگذشت جلسهء زاده صاحب ام باخبرمی شیم که مدیر جلسات یک وزارت شده و ازدست که جلسه دایر کده رفته کف پاهایش حوله کده و بالاخره فلج شده، تقاعد کد، اما ای جلسه و جلسه بازی باد از تقاعد هم ایلا کدنیش نیست.
