این دود سیه فام كه از بام وطن خاست
از ماست كه بر ماست
وین شعله سوزان كه برآمد ز چپ و راست
از ماست كه بر ماست
اسلام گر امروزچنین زار و ضعیف است
زین قوم شریف است
از خویش بنالیم كه جان سخن اینجاست
ازماست كه بر ماست
شنوندهء عزیز بار دیگر با ابیات این شعر ملک الشعرا بهار، مقدم تان، در برنامهء «از ماست که برماست» خوش و خجسته باد!
به مساعدت شما در این برنامه باز هم تلاش می شود که به علل حوادث، بیشتر پرداخته، به این پرسش که چرا «ازماست که برماست» پاسخ دریافت.
این برنامه روی توقع از خود و نقش من در بروز حوادث و رویداد ها بیشتر مکث می کند تا روی انتظار و توقع از دیگران!
چه متاسفانه همواره عادت و انتظار براین است که همهء کار ها را دیگران برای ما انجام دهند. حس مسوولیت پذیری ما امروز بیشتر از هر زمان دیگر تا حدی غیر قابل تصور کاهش یافته است.
در بدبختی ها و مصیبت ها همه و همه بجز از شخص خود ما مقصر دانسته می شوند. بدون اینکه نقش ما در به میان آمدن این بدبختی ها، در نظر گرفته شود.
همیشه همهء انگشتان به سوی دیگران و غافل از این، وقتی که یک انگشت سوی دیگران شود، چهار انگشت دیگر سوی خود ما اشاره دارد.
آیا واقعاً در بدبختی های موجود، دیگران بیشتر از خود ما، مسوول بوده اند؟
در برنامهء گذشته در مورد غارت و انهدام موزیم ها و محو ارزش های فرهنگی و تاریخی افغانستان که در سال های آغازین دههء 90 به طور بیرحمانهء صورت گرفت، صحبت شد.
در این برنامهء «ازماست که برماست» به از بین رفتن سیستم مخابراتی و شبکهء برق در شهر کابل می پردازیم که باز هم ارمغان همان دهه و آغاز جنگ های داخلی بوده است.
و باز هم همان پرسش، که در تخریب نقش ما چه بود و ما خود چه کردیم ؟
آری سر به گریبان خود باید خم کرد، وجدان بیدار را قاضی ساخت و به خاطر داشت که حافظهء ملت هرگز گژ روی ها را فراموش نکرده، آن ها را به خاطر خواهد داشت.
باید پرسید که آیا پول های ناشی از فروش کیبل ها لین های برق و سایر ارزش های مادی و معنوی افغانستان به جیب کی ها سرازیر شده است؟ آیا همهء این بلند منزل ها، منازل مفشن و موتر های گرانبها از پول حلال آباد شده و به دست آمده اند؟
آری اگر سر به گریبان خم شود، این نکته آشکار می شود:
من از بیگانه گان هرگز نه نالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
و... از این آشنا باید پرسید:
این همه غرور و همت افغانی که از آن حماسه ها سروده شده، کجاست؟
واقعاً آیا در واقیعت امر خود بیشتر از هر بیگانهء در این غارت ها و محو ارزش های فرهنگی و تاریخی افغانستان نقش نداشته ایم؟
از خویش بنالیم كه جان سخن اینجاست
«ازماست كه بر ماست»
از ماست كه بر ماست
وین شعله سوزان كه برآمد ز چپ و راست
از ماست كه بر ماست
اسلام گر امروزچنین زار و ضعیف است
زین قوم شریف است
از خویش بنالیم كه جان سخن اینجاست
ازماست كه بر ماست
شنوندهء عزیز بار دیگر با ابیات این شعر ملک الشعرا بهار، مقدم تان، در برنامهء «از ماست که برماست» خوش و خجسته باد!
به مساعدت شما در این برنامه باز هم تلاش می شود که به علل حوادث، بیشتر پرداخته، به این پرسش که چرا «ازماست که برماست» پاسخ دریافت.
این برنامه روی توقع از خود و نقش من در بروز حوادث و رویداد ها بیشتر مکث می کند تا روی انتظار و توقع از دیگران!
چه متاسفانه همواره عادت و انتظار براین است که همهء کار ها را دیگران برای ما انجام دهند. حس مسوولیت پذیری ما امروز بیشتر از هر زمان دیگر تا حدی غیر قابل تصور کاهش یافته است.
در بدبختی ها و مصیبت ها همه و همه بجز از شخص خود ما مقصر دانسته می شوند. بدون اینکه نقش ما در به میان آمدن این بدبختی ها، در نظر گرفته شود.
همیشه همهء انگشتان به سوی دیگران و غافل از این، وقتی که یک انگشت سوی دیگران شود، چهار انگشت دیگر سوی خود ما اشاره دارد.
آیا واقعاً در بدبختی های موجود، دیگران بیشتر از خود ما، مسوول بوده اند؟
در برنامهء گذشته در مورد غارت و انهدام موزیم ها و محو ارزش های فرهنگی و تاریخی افغانستان که در سال های آغازین دههء 90 به طور بیرحمانهء صورت گرفت، صحبت شد.
در این برنامهء «ازماست که برماست» به از بین رفتن سیستم مخابراتی و شبکهء برق در شهر کابل می پردازیم که باز هم ارمغان همان دهه و آغاز جنگ های داخلی بوده است.
و باز هم همان پرسش، که در تخریب نقش ما چه بود و ما خود چه کردیم ؟
آری سر به گریبان خود باید خم کرد، وجدان بیدار را قاضی ساخت و به خاطر داشت که حافظهء ملت هرگز گژ روی ها را فراموش نکرده، آن ها را به خاطر خواهد داشت.
باید پرسید که آیا پول های ناشی از فروش کیبل ها لین های برق و سایر ارزش های مادی و معنوی افغانستان به جیب کی ها سرازیر شده است؟ آیا همهء این بلند منزل ها، منازل مفشن و موتر های گرانبها از پول حلال آباد شده و به دست آمده اند؟
آری اگر سر به گریبان خم شود، این نکته آشکار می شود:
من از بیگانه گان هرگز نه نالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
و... از این آشنا باید پرسید:
این همه غرور و همت افغانی که از آن حماسه ها سروده شده، کجاست؟
واقعاً آیا در واقیعت امر خود بیشتر از هر بیگانهء در این غارت ها و محو ارزش های فرهنگی و تاریخی افغانستان نقش نداشته ایم؟
از خویش بنالیم كه جان سخن اینجاست
«ازماست كه بر ماست»