لینک‌های قابل دسترسی

خبر تازه
پنجشنبه ۱ قوس ۱۴۰۳ کابل ۰۳:۲۴

استقلال یا وابستگی؛ «مسئله این است»


قصر دارالامان پس از بازسازی
قصر دارالامان پس از بازسازی

رادیو آزادی به مناسبت صدمین سالروز استرداد استقلال افغانستان از نویسنده‌گان و پژوهشگران سرشناس افغان خواسته است تا در این مورد مقالات خود را بفرستند.

نویسنده: حسین احسانی

پژوهشگر انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان

در آستانۀ صدسالگی استقلال افغانستان از بریتانیای کبیر رویکردهای ملی‌گرایانه و وحدت‌طلبانه‌ای شکل گرفته است که بسیاری بر آن ادعا هستند که این ملی‌گرایی و عشق به میهن بر روی مفهوم یا پدیده‌ای به نام «استقلال افغانستان» در ۱۹۱۹ استوار است. افغانستان در ۲۸ اسد سال ۱۲۹۸ روابط خارجی افغانستان را از امپراطوری بریتانیا مستقل اعلام کرد. بریتانیا بعد از جنگ سوم افغان-انگلیس، استقلال افغانستان را نیز به رسمیت شناخت و افغانستان خود را در حالت «کشور مستقل» یا «کشور استقلال‌یافته» یا «کشور پسااستعمار» تعریف می‌کرد. به دلیل همین جایگاه و حالت جدید برای افغانستان، بسیاری از مردم افغانستان از این روز تجلیل می‌کنند و همواره افغانستان را به مثابۀ کشوری مستقل که توانست استقلال خود را از استعمار بریتانیا اخذ کند، می‌شناسند. هیجان و شور تجلیل از استقلال کشور اما مانع از آن شد تا تحلیل‌گران و پژوهش‌گران در معنای استقلال و به خصوص وابستگی که نقطۀ مقابل استقلال می‌باشد عمیق شوند و به این پرسش پاسخ دهند که مولفه‌های اساسی استقلال چیست و یک کشور استقلال یافته دارای چه ویژگی‌هایی می‌باشد. کمااین‌که مفهوم استقلال در ادبیات سیاسی داخلی افغانستان همچنان مغشوش و موهوم باقی مانده است و درک درستی از وضعیت استقلال‌یافتگی کشورهای جهان سوم هم وجود ندارد.

سوالی که در این نوشتار به آن پاسخ داده می‌شود این است که معیارهای کشورهای استقلال‌یافته چیست و بر اساس این معیارها، آیا افغانستان به عنوان کشوری مستقل محسوب می‌شود؟

این نوشتار درصدد این نیست تا رویکردهای تاریخی را برای بررسی ۱۰۰ سال استقلال افغانستان مدنظر قرار دهد یا این‌که صرفاً به مقولۀ بررسی تحولات تاریخی افغانستان از ۱۲۹۸ تا ۱۳۹۸ بپردازد. این نوشتار قصد دارد تا با بررسی دو مولفۀ اساسی برای کشورهای استقلال‌یافته، ارزیابی دقیقی در مورد افغانستان پسا استقلال به دست دهد و سپس نشان دهد که آیا افغانستان در زمرۀ یک کشور مستقل بخش‌بندی می‌شود یا این‌که وابستگی جز جداناپذیر افغانستان محسوب می‌شود.

این دو مولفه عبارت اند از:

  • استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی
  • رابطۀ دموکراسی و استقلال

مفهوم استقلال

از لحاظ لغوی، استقلال از ریشۀ باب استفعال اخذ شده که به معنای کم کردن و به حداقل رساندن می‌باشد. استقلال در مفهوم سیاسی به معنای به حداقل رساندن وابستگی یا کم کردن وابستگی یک دولت یا یک ملت می‌باشد. آیزیا برلین در کتاب چهار مقالۀ آزادی ملت فارغ شده از استعمار که به استقلال دست یافته است را چنین تعریف می‌کند: "در امور مربوط به خود تصمیم بگیرند، خود از ثمره خداداد و دسترنج و تولید بهره‌مند شوند، آزاد باشند و با احترام و عزت زندگی کنند و آزادی از محدودیت‌ها و آزادی برای استفاده از امکانات و مواهب را در اختیار داشته باشند."

در معنای وسیع‌تر و به خصوص در معنای روابط خارجی به روابط یک دولت با دولت دیگر به کار می‌رود که یک دولت می‌تواند در سیاست خارجی از منافع، اهداف و امنیت ملی خود دفاع کند. به تعبیری دیگر استقلال یک تعریف جامع می‌تواند داشته باشد: "داشتن قدرت تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری همراه با اعمال این تصمیم‌ها و سیاست‌ها در حیطۀ حاکمیت"

میان استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی

استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی برای کشورهای در حال توسعه یک امر مهم و ضروری می‌باشد. استقلال سیاسی به وضعیتی گفته می‌شود که دولت‌های مستقر در کشورهای تازه استقلال یافته در حیطۀ سیاست داخلی آزادانه عمل کنند و در محیط خارجی و روابط خارجی بدون وابستگی به کشورهای دیگر و مبتنی بر نیاز و منافع داخلی و ملی، روابط خارجی خود را تنظیم کنند. استقلال اقتصادی هم به حالتی گفته می‌شود که سرمایه و ابزار تولید در بازار از تحرک چشم‌گیر برخوردار باشد و نیروهای انسانی برای کسب درآمد آزادانه به فعالیت‌های اقتصادی به فعالیت خواهد پرداخت. مرحلۀ بعد، محدود شدن آزادی صاحبان سرمایه و بازار برای جلوگیری از خسارت زدن به منافع اجتماعی و اقتصادی می‌باشد. پیامد این نوع رفتار اقتصادی، رفاه و بالا رفتن سطح توسعه‌یافتگی در جامعه می‌باشد.

این نکته بسیار مهم است که استقلال اقتصادی نه تنها پیوندی عمیق با استقلال سیاسی دارد بلکه شرط لازم برای به وجود آمدن استقلال اقتصادی، استقلال سیاسی می‌باشد. این در کشورهای در حال توسعه البته به شدت مهم‌تر جلوه می‌کند. به این معنا که هر مقدار سطح توسعه‌یافتگی و رفاه در کشورهای تازه استقلال یافته کمتر باشد، استقلال سیاسی هم از غلظت کمتری برخوردار است. برعکس این قضیه هم صادق است، به این معنا که هر مقدار که استقلال سیاسی در کشورهای تازه استقلال یافته کمتر باشد، استقلال اقتصادی نیز در آن جامعه کمتر خواهد بود. بنابراین می‌توان اینطور در نظر گرفت که استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی در رابطه‌ای تنگاتنگ با همدیگر می‌باشند.

دموکراسی و استقلال

به طور پیش‌فرض این سوال مطرح می‌باشد که کدام شکل از حکومت (اقتدارگرا یا مشروع) می‌تواند ضامن استقلال کشور باشد؟ واضح است که حکومتی که فاقد مشروعیت مردمی باشد، نمی‌تواند استقلال کشورها را حفظ کند. حکومت‌های اقتدارگرا به علت ماهیت دیکتاتورمآبانۀ شان پایگاهی داخلی ندارند و به همین جهت برای وضعیت‌های حساس، به جای اتکا به جامعۀ داخلی خود، در خارج از کشور به جستجوی حمایت برمی‌آیند. علاوه بر این، فقدان آزادی و فرهنگ مشارکتی، استقلال کشورهای مستقل را با خطر مواجه می‌کند. به این لحاظ که سرخوردگی مردم از رژیم‌های سرکوب‌گر، زمینۀ پذیرش سلطۀ قدرت‌های بیگانه در مردم را فراهم می‌سازد تا بیگانه‌گان بر امورات آنها مدیریت و کنترل داشته باشند. علاوه بر آن، در حکومت‌های مشارکتی و دموکراتیک، حاکمیت داخلی محفوظ می‌ماند و استقلال در روابط خارجی همیشه مدنظر نخبگان سیاسی این کشورها می‌باشد. بر این مبنا، اگر کشوری از مولفۀ دموکراسی برخوردار نباشد، چه در عرصۀ داخلی و چه در عرصۀ خارجی نمی‌تواند استقلال خود را حفظ کند و وابستگی سیاسی را به وجود می‌آورد. این طبیعی است که در نبودن استقلال سیاسی، استقلال اقتصادی نیز میسر نمی‌شود و شرایط «وابستگی» برای کشور به وجود خواهد آمد.

نتیجه:

با توضیح مولفه‌‌های مهم در استقلال کشورهای استقلال یافته، اینطور به نظر می‌رسد که افغانستان بعد از ۱۹۱۹ نتوانست هیچ‌کدام از مولفه‌ها را برای دولت و ملت فراهم آورد. دولت‌های افغانستان هیچ‌کدام به معنای واقعی کلمه نه استقلال سیاسی داشتند که از این رهگذر روابط داخلی خود را آزادانه طراحی کند و روابط خارجی خود را مستقلانه تنظیم کند و نه هم استقلال اقتصادی داشتند. کمااین‌که شیوۀ تولید در افغانستان در حالت سنتی باقی مانده است و منابع اقتصادی و بازار در افغانستان هم مبتنی بر شیوه‌های غیرصنعتی فعالیت ‌می‌کنند. در صورت فقدان استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی افغانستان چگونه می‌توان در نظر داشت که افغانستان در وضعیت استقلال یا کشور مستقل خود را تعریف کند؟

در مورد حکومت‌های مشارکتی و مشروعیت حکومت‌های بعد ۱۲۹۸ هم این فرض می‌تواند صادق باشد. انتقال قدرت عمدتاً انتقال خون‌بار بوده است و حکومت‌های مستقر، هر کدام به نحوی از انحا، مشروعیت داخلی و رضایتمندی مردم را با خود به همراه نداشتند. هر کدام از حکومت‌ها با استفاده از ابزار سرکوب، به خواست و تقاضای مردم دست رد می‌زد و مردم نیز همواره چشم به ناجی خارجی برای خارج شدن از کنترل «حکومت جائر» دوخته بودند.

بنابر این دو عنصر اساسی، استقلال افغانستان و تاکید کردن بر مستقل بودن افغانستان امری بعید می‌باشد و افغانستان در وضعیت «غیرمستقل» یا «وابسته» بیشتر می‌تواند باشد تا در وضعیتی مستقل. البته برای رسیدن به وضعیت استقلال راهکارهایی در برخی جوامع پیشنهاد شده است که این راهکارها تا حدودی مثمر ثمر بوده است. این راهکارها عبارتند از: به حداکثر رساندن وحدت و انسجام ملی، رابطۀ مستحکم میان دولت و ملت، تاکید بر توسعه صادرات مبتنی بر مزیت نسبی، حفظ و تداوم ثبات سیاسی و به دنبال آن افزایش امنیت ملی، رشد سرمایه‌گذاری‌های داخلی و تلاش برای صنعتی کردن شیوۀ تولید.

نظرات طرح شده در این یادداشت، الزاماً بازتاب دیدگاه رادیو آزادی نیست.​

XS
SM
MD
LG