از گپ زدن با رانندههای تاکسی همیشه چیزهایی آموختهام. دیدگاههایی با شنیدن حرفهای آنها به روی آدم گشوده میشود که در کتابها، رسانهها و اینترنت کمتر به دست میآید. مانند رانندهای که مرا از هوتل سارووا استنلی، در مرکز شهر نایروبی، به میدان هوایی بینالمللی جامو کنیاتا برد.
اولین سوالش این بود که آیا به کنیا بر میگردم؟ گفتم: "امروز معاون رئیس جمهورتان گفت که 'کنیا اولین زادگاه و خانه تمام بشریت است، همیشه بهخانه خود بیایید'؛ پس باید بیایم. هنوز چیزهای زیادی در مورد کنیا نمیدانم."
معاون رئیس جمهور کنیا، که در پایان کنفرانس بینالمللی جمعیت و توسعه در نایروبی سخن میگفت، با گرمی و مهماننوازی خاص از همه خواست تا باز هم از کنیا بازدید کنند. اشاره او به فوسیلهای مشهور "انسان کنیا" است که حضور نخستین انسان بر روی زمین را در حدود چهار و نیم میلیون سال پیش به اثبات میرساند.
راننده پس از این که فهمید من از افغانستان آمدهام، درباره کابل پرسید: "کابل چگونه جایی است؟" ما که در آن شب بارانی تازه از هوتل استنلی بهسوی فرودگاه به راه افتاده بودیم و از میان جادههای زیبا و ساختمانهای عظیم شهر میگذشتیم، در ذهن خود بهدنبال راهی برای مقایسه میان کابل و نایروبی میگشتم.
گفتم: "کابل هم شهری زیبایی است. برعکس نایروبی، که در آن تا دوردستها کوهی به نظر نمیرسد، کابل کوههای بلند و آسمان صاف دارد - با حدود ۶ میلیون جمعیت."
ظاهرا علاقمند کابل بود و میگفت دوست دارد روزی این شهر را ببیند. از شرایط سرمایهگذاری خارجیها و امنیت کابل پرسید. اولین چیزی که به ذهنم رسید، معضل رو بهافزایش ناامنی بود. اما گفتم: "خارجیها در زمینه مخابرات و امنیت سرمایهگذاری کردهاند. حتماً به کابل بیا، وضع امنیتی آنقدر که رسانهها میگویند، بد نیست."
هرچند من، طبق عادت، بیشتر سوال میکنم، گویا این راننده میخواست مرا عقب بزند. پرسید: "از کنیا خوشت آمده؟" گفتم: "شما کشوری زیبایی دارید. نایروبی واقعا قشنگ است."
گفت: "بلی شهر ما زیباست، اما سیاستمداران خرابش میکنند." پرسیدم: "چطور؟" گفت: "فساد." باز پرسیدم: "چطور؟" گفت: "ما یک کشور قبایلی هستیم. هر که قدرت را بهدست گرفت، خویش و قومش را به نان و نوا میرساند و برنده انتخابات همه چیز را میگیرد."
او ادامه داد که چهار قبیله بزرگ از میان حدود چهل قبیله، بیشترین قدرت را در قبضه دارند. از او پرسیدم: "رئیس جمهور اوهورو کنیاتا از کدام قبیله است؟" گفت: "از قبیله کیکویو (Kikuyu)، که بزرگترین قبیله در میان چهار قبیله بزرگ دانسته میشود."
پرسیدم: "این قبیله چقدر جمعیت دارد؟" گفت: "تقریبا ۶ میلیون." یعنی کمتر از ۲۰ درصد جمعیت کل کشور. کنیا حدود ۵۰ میلیون جمعیت دارد و هیچ گروه قومی در این کشور اکثریت جمعیت را تشکیل نمیدهد.
وقتی از او در مورد قبیله خودش پرسیدم، گفت مربوط قبیلهی لئو (Luo) میشود که یکی دیگر از چهار قبیله بزرگ است. شمار افراد این قبیله تقریبا معادل ۱۲ درصد کل جمعیت کشور است.
به یادم آمد که پدر باراک اوباما هم کنیایی بود و شاید فرصتی بهتر از این دست ندهد تا در این مورد بپرسم؛ پرسیدم: "پدر باراک اوباما از کدام قبیله بود؟" گفت: "ما از یک قبیله و عموزاده هستیم. او نیز از قبیله لئو بود."
ظاهرا قبیله لئو همیشه با قبیله کیکویو بر سر قدرت کشمکش داشته است. وقتی از گذشته پُرتنش روابط قبایل سخن میگفت، در مورد میانه اکثریت مسیحی و اقلیت مسلمان از او پرسیدم.
گفت: "مسیحیها و مسلمانان رابطه بسیار خوبی باهم دارند. ما مانند برادر باهم زندگی میکنیم. مراسم و خوشیهای خود، مثل عیدها و کریسمس، را باهم یکجا جشن میگیریم و غذا میخوریم. البته بعضی افراطیها گاهی مشکل ایجاد میکنند."
به گفته او، دخترهای مسیحی با مردهای مسلمان ازدواج میکنند، اما خانوادههای مسلمان معمولا تنها در صورت اسلام آوردن مردهای مسیحی اجازه میدهند دخترانشان با آنها ازدواج کنند. ظاهراً مسلمانها در این رابطه سختگیرتر از هموطنان مسیحیشان هستند.
او میگفت که مسلمانها، مانند مسیحیها، قبایل مختلفی دارند. البته بیشتر مسلمانها ساکن شرق کنیا هستند. یعنی بعضی قبایل هم مسلمان دارند و هم مسیحی. او به تأکید میگفت که تنش اصلی در کنیا دینی نه؛ بلکه قبیلهای بوده است.
در این میان خواستم از ماجراهای انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۷ و درگیری میان طرفداران موای کیباکی (Mwai Kibaki)، که از قبیله کیکویو بود و حامیان رایلا اودینگا ( Raila Odinga)، از قبیله لئو، بپرسم.
خشونتهای پس از انتخابات کنیا در سال ۲۰۰۷ جان بیش از یک هزار و دوصد تن را گرفت و حدود ۳۵ هزار تن دیگر را آواره کرد. از راننده پُرمعلومات و خوشکلامم خواستم تا در آن مورد و احساسی که در جریان آن بحران داشته بگوید.
گفت: "وحشتناک بود. همه جا مرگ سایه افگنده بود. هرچند نایروبی در مقایسه با دیگر مناطق با خشونت کمتر روبهرو شد، اما در سایر بخشها فجایع فراوان رخ داد."
او به این باور بود که رایلا اودینگا، رهبر قبیله لئو، در سه انتخابات پیروز بود، ولی ریاست جمهوری را از او "دزدیدند". با توجه به اینکه راننده هم از قبیله لئو بود، نمیدانم تا چه حدی میتوان به ادعای او باور کرد.
به هرصورت، خشونتهای پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۷ با تشکیل حکومت ائتلاف بزرگ (Grand Coalition Government) میان دو نامزد پیشتاز پایان یافت. پادرمیانی اتحادیه افریقا، که چهرههای برجستهای مانند کوفی عنان را مسئول میانجیگری میان اطراف منازعه کرد، نقش اساسی در آوردن صلح بازی کرد.
بر بنیاد "موافقتنامه آشتی ملی" برای نخستین بار مقام نخستوزیری در تشکیل دولت کنیا ایجاد و به رایلا اودینگا داده شد و موای کیباکی مقام ریاست جمهوری را حفظ کرد. این ائتلاف تا انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۳ موفقانه ادامه یافت.
البته در انتخابات ۲۰۱۳، رایلا اودینگا بار دیگر صفآرایی کرد، اما اینبار اوهورو کنیاتا، پسر جامو کنیاتا بنیانگذار کنیای جدید، به ریاست جمهوری رسید. البته نتیجه انتخابات ۲۰۱۳ نیز به صورت گسترده زیر سوال رفت و از تقلب سازمانیافته به نفع آقای کنیاتا سخن گفته میشد.
چیزهایی که از زبان رانندههای تاکسی در نایروبی شنیدم و جستجوی اندکی که تا حالا در مورد کنیا در اینترنت کردهام، مرا به این نتیجه رسانده که شباهتهای جالبی میان کنیا و افغانستان وجود دارد؛ بهویژه ماجرای انتخابات ۲۰۰۷ کنیا و تشکیل حکومت ائتلاف بزرگ، ایجاد مقام نخستوزیری و تقسیم کابینه میان دو شریک حکومت، شباهت عجیبی با ماجرای انتخابات ۲۰۱۴ افغانستان دارد.
سرنوشت رایلا اودینگا، که تا سال ۲۰۱۳ سه بار نامزد ریاست جمهوری شد، ولی هرگز به این مقام نرسید، و از سوی دیگر در هر انتخاباتی که او اشتراک کرد، پُرماجرا بود و از تقلب سازمانیافته سخن رفته، هرکسی را بهیاد انتخاباتهای پرماجرای افغانستان میاندازد.
البته صفآرایی سیاسی کنیا نیز مانند افغانستان، در دو سوی خط نظام متمرکز و غیرمتمرکز بوده است. نامزد برنده خواهان تداوم نظام متمرکز بود، در حالیکه رقیب اصلی او خواهان تمرکززدایی نظام سیاسی بود و از ایجاد سمت صدارت دفاع میکرد.
به هر رو، طرح "حکومت ائتلاف بزرگ" میان دو رقیب سرسخت در کنیا، که تنشهای قبایلیاش خیلی پیچیدهتر از افغانستان است، تجربه موفقی دانسته میشود، ولی چرا "حکومت وحدت ملی" افغانستان نتوانست تعهدات خود را به انجام برساند؟
آوردن اصلاحات انتخاباتی، یکی از اصلیترین تعهدات حکومت وحدت ملی، که ممکن بود تضمینی باشد برای جلوگیری از بحرانهای مشابه بحران انتخاباتی ۲۰۱۴، چرا نتیجه نداد؟ این پرسشها در پایان حکومت وحدت ملی و در این شب و روز، که ظاهراً بار دیگر در آستانه یک بحران انتخاباتی قرار داریم، مهمتر از هرزمانی به نظر میرسد. ولی در فرصتی دیگر به دنبال آنها خواهم رفت.
نوشتۀ از سمیع مهدی
این یاداشت نظر نویسنده را بیان میکند و لزوما بازتاب دیدگاه رادیوآزادی نیست.