ما امروز شاهد اولین نشست مستقیم میان هیات مذاکره کننده از دولت جمهوری اسلامی افغانستان و نماینده های گروه طالبان در دوحه استیم که بعد از ۶ ماه توافق ایالات متحده امریکا با گروه طالبان دایر میگردد.
حکومت افغانستان در توافقنامه امریکا امضا کننده نبود والزامیت حقوقی نداشت اما در همکاری با ایالات متحده برای بستر سازی مذاکرات مستقیم در حدود ۵۵۰۰ زندانی طالب را رها کرد. آنهاییکه مسئولیت کشتار مردم و عساکر ما را داشتند. اما طوریکه گفته میشود رسیدن به صلح قربانی میخواهد. در همین حال حملات طالبان بالای مردم و محلات عامه تشدید یافته است و تحلیلگران تشدید حملات را وسیلهای اعمال فشار طالبان در میز مذاکره عنوان میکنند.
من در این تحلیل مختصر به یک سلسله موانع موجود در روند مذاکرات از بُعد داخلی آن میپردازم، قابل ذکر است زمانی که گفتگوهای مستقیم طرفها آغاز گردد، چالشها و بنبست های دیگری را نیز خواهیم داشت.
مروری به مذاکرات صلح در کشور های در حال جنگ نشان میدهد که هر نوع مذاکره صلح نیاز به جور آمد طرفها، اجماع ملی و ایجاد اعتماد نسبی متقابل را دارد. از همین رو است که مذاکرات که توسط تسهیل کنندگان غیر جانب دار و میانجیگر صاحب نفوذ به پیش برده میشوند احتمال موفق شدن آن بیشتر است.
در وضعیت افغانستان با وصف داشتن امریکا به حیث تسهیل کننده این مذاکرات، نقش آن کشور در جنگ و صلح بیطرف نیست و یکی از طرفهای جنگ شناخته میشود. نقش قطر نیز به حیث تسهیل کننده عملیاتی و لوجستیکی است و هنوز هر دو طرف به داشتن کدام میانجیگر نیز توافق نکرده اند.
داشتن تضمین کنندگان بیرونی نیز میتواند مذاکرات میان طرفهای درگیر را به موفقیت برساند. در قضیه افغانستان، نقش ایالات متحده امریکا بعد ازامضای توافقنامه حکومت با طالبان واضح نیست و همچنان کشور های دیگر اروپایی و منطقه که در افغانستان سهم دارند نیز نتوانسته اند به نقش ناظران تضمین کننده تفاهم کنند. درحال حاضر ما مشخصات اشتراک و سهم پاکستان، چین، روسیه و ایران را در روند مذاکرات افغانستان نمیدانیم.
سؤال اصلی افغانها این است که آیا این مذاکرات منجر به ختم جنگ خواهد شد و یا خیر؟ در حالیکه نگرانی شان در مورد بازگشت به امارت اسلامی طالبان نیز پابرجاست. آنانیکه تحت کنترول طالبان در سال های ۹۶ -۲۰۰۱ در افغانستان زندگی کردند چیزی دیگری را بدون ظلم وجبر این گروه به یاد ندارند.
در حالیکه اولین خواست مردم قطع خشونتها و آتشبس است با در نظرداشت این که گروه طالبان تنها از راه جنگ و شورش توانسته اند برای خود هویت بسازند، چگونه و به کدام امتیازها خواهد توانست هزاران جنگجو را در داخل افغانستان قانع کند که آنها به قطع جنگ و آتشبس توافق کرده اند – و آنها در میدانهای جنگ نیز هنوز شکست قطعی را تجربه نکرده اند.
اگر به اساس توافق با امریکا حملات شان را علیه قوتهای ناتو و امریکا توقف داده اند، مشوق شان خروج نظامیان امریکایی و قطع حملات هوایی ناتو و امریکا بوده است. آیا در مذاکرات با حکومت افغانستان نیز امتیازهای همچو برای شان خواهد بود؟
مانع دیگری که رسیدن به نتیجه مطلوب در این مذاکرات را به خطر مواجه میسازد، نبود دور نمای سیاسی گروه طالبان است. طالبان در ۲۰ سال گذشته نتوانسته اند دو صفحه دور نمای سیاسی و حکومتداری خود را مطرح کنند که این فقدان تفکر سیاسی نمیگذارد طرف ها در مورد مسایل اساسی که با سرنوشت کشور و مردم گره خورده، بحث و مذاکره کنند.
برای طالبان برگشت به امارت اسلامی ۱۹۹۶ فکر سیاسی شان را تشکیل میدهد و طبیعت جنگی و خشن این گروه زمینه بحث و گفتمان را در مورد امارت اسلامی و تطبیق آن در قرن ۲۱ بعد از اینکه افغانها ۲۰ سال آزادیهای شهروندی را تجربه کردند، کمترمیسر ساخته است. طالبان هیچ نشانهای از انعطاف پذیری در مورد نوع حکمرانی شان در نقاط تحت کنترول به نمایش نگذاشته اند. آیا در میز مذاکره طالبان موقف انعطاف پذیری خواهند داشت و یا خیر و به قیمت کدام امتیاز؟ ما هنوز نمیدانیم.
تجربه کشور های در حال منازعه نشان میدهد که هیچ مذاکراتی به حل منازعه و ختم جنگ نرسید زمانیکه توافقات صلح تنها بالای تقسیم قدرت و یا عدم توازن قدرت میان طرفهای درگیر باشد و همین است که اگر نتیجه برد-برد نبود، در ماه های آغازین به بنبست کشانیده شد و سقوط کرد.
آیا در قضیه افغانستان امکان دارد که طالبان تصویر امروزی افغانستان را بپذیرند و آماده شوند که در پروسه های سیاسی ملی و محلی سهیم شده از راه انتخابات مشروع به قدرت نایل آیند و چه چیز ها مشوق آنها به این پذیرش خواهد بود؟ ما هنوز نمیدانیم. گروهی که هویت و فلسفه وجودیاش جنگی و شورشی است چگونه به این نتیجه خواهد رسید که دیگر از کشتار و انفجار دست خواهد کشید. در مورد نقش کشورهای منطقه و تمویل کنندههای شان هنوز بحث نداریم. یکی از دلایل موفق شدن کلمبیا به رسیدن به توافق صلح با شورشی های فارک شمولیت و سهم جامعه مدنی در ایجاد موکلین برای صلح و اعتراضهای مردمی علیه جنگ و خشونت، گروههای حمایت از قربانیان و گروههای زنان بود. در روند مذاکرات ما نقش جامعه مدنی و زنان هنوز هم در سطح مشورت است و اجرایی نشده است.
در حالیکه نقش نماینده های مردم در هیئت مذاکره کننده حکومت واضح است و مردم به شمول زنان خواستار تامین حقوق و آزادی های شان اند، زنان نگران سهم و اشتراک شان در این روند میباشند.
زنان افغانستان در سالهای اخیر یکی از گروههای منظم اجتماعی بودند که صدای شان از هر ولایت کشور بلند شد و خواستار صلح پایدار که در آن اتباع کشور اعم از زن و مرد، اقلیتهای دینی و مذهبی، آزادیهای شهروندی داشته و مشترکاً در آبادی کشور نقش بازی کنند. اما طالبان هیچ گاهی به این خواسته های مردم پاسخ نداده اند و هنوز هم نتوانسته اند تصویر قناعت بخش از نظام اسلامی و همه شمول را که مدعی آن استند برای مردم ترسیم کنند.
در اخیر نگرانی همه این است که پلان بدیل چه خواهد بود. اگر مذاکرات میان حکومت افغانستان و گروه طالبان بدون نتیجه خاتمه یابد، کدام راه دیگری برای ختم جنگ وجود دارد؟
نویسنده مقاله: وژمه فروغ
عضو اسبق شورای عالی صلح
موسس نهاد مطالعات زنان برای صلح
تخصص در امور صلح و جنگ از پوهنتون های هارود٬اپسالا و سن دیگو در امریکا و سویدن
'نوشتۀ بالا نظر خود نویسنده است و به رادیو آزادی ارتباط ندارد'