سرگذشت یک نقاش

از پدر کلانم شنیده بودم که می گفت: هنرمند هر جا رود قدر بیند بالا نشیند بی هنر سختی بیند و لقمه چیند. همیشه این نصیحت پدر کلانم ده پس گوشم بود و از وقتی که دست راست و چپ خوده شناختیم همیشه دنبال ای بودیم که باید هنرمند باشم و به خاطر رسیدن به ای هدف کوشش زیاد کردم تا ای که ده یکی ازرشته های هنر، یعنی هنر نقاشی مهارت پیدا کردم، اما ده کشوری که ما زنده گی می کنیم قدرهنر و هنر منده کسی نمی دانه. یکی از خاطرات خوده بری تان قصه می کنم که ده زنده گی خودم اتفاق اقتاده.

برای دانستن این که این نقاش سرنوشت اش چه می شود برنامه را بشنوید.

برای شنیدن برنامه روی لینک زیر کلک کنید.

Your browser doesn’t support HTML5

سرگذشت یک نقاش