اشرف نام قوماندان پولیس یکجا با یک شخص در دفتر کاری اش از طرف شب نشه میکند، در این هنگام کسی را در کلکین اتاق میبیند. اشرف و دوست اش بسیار وارخطا میشوند.
دفعتاً سلاح را بر میدارد و پیش کلکین میایستد. میبیند که یک شخص پیش اتاق ایستاد است، اما زمانیکه اشرف را میبیند به دوش حرکت میکند، اشرف صدایش میکند که ایستاد شو! اما او ایستاد نمیشود.
اینکه این شخص کی بود، چرا پیش دفتر اشرف پنهان ایستاده بود و بعداً چه اتفاقی میافتد، این را در درامۀبشنوید که همکار ما عبدالنافع همت آنرا تهیه کردهاست.
Your browser doesn’t support HTML5