برخیها در افغانستان با مفهوم واقعی فلسفه آشنایی ندارند.
نصیر از باشندههای ولایت بلخ است در این مورد میگوید: "فلسفه به معنی گزارش دادن و در بارۀ یک چیزی زیاد گپ زدن است."
غلام یک رانندۀ تکسی در مورد فلسفه چنین میگوید."بسیار فلسفه است. به اندازۀ فلسفه است که نمیدانم در مورد کدامش به شما بگوییم."
راستی که فلسفه شاخههای مختلفی دارد و آشنایی به آن نیازمند بحث پیچیده و مفصل است.
عتیق اروند، محصل دورۀ کارشناسی ارشد فلسفه در پوهنتون تهران است.
به گفتۀ آقای اروند، فلسفه دو تعریف دارد: "تعریفی که در یونان باستان مروج بود و تا قرون اوسطایی مسیحی هم رواج داشت، همان تعریف تحتالفظی فلسفه است یعنی فلسفه عشق به دانایی است. اما تعریف مدرن فلسفه رویکرد نو به زندگی یعنی گرایش تازه به زندگی و یافتن آزادی از دل زندگی است. در اصل فلسفه به آزادی و زندگی پیوند دارد."
امروز پنجشنبه نوزدهم ماه نومبر روز جهانی فلسفه است.
ادارۀ آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، یونسکو در سال ۲۰۰۲ روز جهانی فلسفه را معرفی کرد.
یونان باستان به عنوان خاستگاه اصلی فلسفه شناخته می شود.
تفکر فلسفی تقریباً پنجصد سال پیش از میلاد مسیح در آن جا به وجود آمد. خود فلسفه هم از دو کلمۀ یونانی گرفته شده که فیلیا به معنی دوست داشتن و سوفیا به معنی دانش است.
شخصیتهای چون بطلمیوس، سقراط، افلاطون و ارسطو به عنوان فیلسوفان برجستۀ یونان باستان شناخته می شوند.
اسکندر سپهر، استاد پوهنتون بلخ میگوید، فلسفه روزگاری مادر علوم بود.
اما به گفتۀ او، حالا فلسفه دیگر علم نیست.
او میگوید: "بیولوژی آمد و کیمیا و فزیک و اینها و علوم مثبته از پهلوی فلسفه جدا شد. در حالی که تمام اینها در زمان ارسطو و افلاطون در قالب فلسفه خوانده میشد. حالا فلسفه تقریباً در انزوا و به اصطلاح تنها است."
میتافزیک یا مابعداطبیعه، اپستیمولوژی یا دانش شناسی، منطق و اخلاقیات از شاخهها و مباحث عمدۀ فلسفه اند.
اروند میگوید، فلسفههای گوناگون در سیر تاریخ تفکر بشر وجود داشته.
او میافزاید:"ما فلسفههای شرقی هم در سیر تاریخ تفکر بشر داشتیم. مثلاً فلسفۀ چین، فلسفۀ جاپان، فلسفۀ هند، فلسفۀ ایرانی و بعداً فلسفۀ اسلامی را داشته ایم. فلسفه حوزهها و رشتههای مختلف دارد و طوری نیست که یک خط مستقیم باشد و صرفاً یک خط مستقیم از اروپای غربی گذشته باشد."
به گفتۀ آقای اروند، در حال حاضر، تکثر فلسفی بیشتر در غرب وجود دارد.
او میگوید، بیشتر دو نوع فلسفه است، قارهای و تحلیلی.
آقای اروند، چند جریان عمدۀ فلسفی را چنین بر شمرد: "فلسفۀ تحلیلی بیشتر مربوط میشود به کشورهای انگلستان، امریکا و آسترالیا. فلسفۀ قارهای بیشتر مربوط میشود به دو کشور یعنی فرانسه و آلمان. ما در داخل فلسفۀ قارهای چند جریان فلسفی داشتیم که یکی مکتب در اصل عقلگرایی بوده البته در دورۀ مدرن که با ظهور دکارت به وجود آمده."
علی امیری، استاد یکی از پوهنتونهای خصوصی در افغانستان دانش فلسفه را مهم میداند به این دلیل: "بخاطری که فلسفه ما را به تشخیص راه و بیراه کمک میکند. بشر همواره در معرض خطر و گمراهی قرار دارد. ممکن است علایق فردی از جمله کینه انسانها را به بیراهه ببرد."
اما وظیفۀ فیلسوف چیست؟
علی امیری اینگونه پاسخ داده: "فیلسوف با نگرش عقلانی که دارد معمولاً ما انسانها را کمک میکند که مسائل خوب و بد را تشخیص بدهیم و انرژی خود را صرف مسائل اساسی زندگی خود کنیم و به این ترتیب نقش بسیار اساسی در بهبود زندگی بازی میکنند."
شماری از آگاهان از جمله اروند میگویند، یکی از اصول اساسی فلسفه اینست که هیچ پیش فرضی را نمیشناسد.
او که میگوید، با رشتۀ انتقادیتر از فلسفه آشنا نیست، به رادیو آزادی چنین گفته است: آقای اروند میافزاید: "شما نمیتوانید بر پایۀ آنچه که به ارزشهای افغانی، ارزشهای اسلامی یا به نحوی به ارزشهای اخلاقی باور دارید، از درون این گونه پیش فرضها فلسفه را تبیین کنید. البته قدرت این کار را دارید، اما این کار فلسفی نیست."
اروند میگوید کار مهمی که فلسفه میکند این است که اندیشۀ انتقادی را در فکر افراد میکارد و آنان را به پرسشگری عقلانی وا میدارد.