انیسۀ ۴۳ ساله، مهاجر افغان در یک کراچی در شهر اسلام آباد پاکستان بولانی فروشی میکند.
او از ولسوالی خلم بلخ است و چندین سال هم با دفاتر حقوق بشر در بخش کودکان و زنان کار کرده است.
انیسه میگوید که پس از مرگ شوهرش، به دلیل مشکلات امنیتی و اقتصادی با چهار فرزندش در سال ۲۰۱۶ راهی پاکستان شد تا بتواند از طریق دفتر کمیشنری عالی سازمان ملل متحد در امور مهاجرین به یک کشور امن برسد، اما این سفر تازه آغاز مشکلات جدید در زندگیاش بود:
"پاکستان آمدم دستکولم را دزد زد، طلا پیسه همه چیز را برد زندگی را از صفر شروع کدیم، از هفت صبح تا یک بجهٔ شب در خانههای مردم کار میکردم، در خانۀ پاکستانی کار میکردم من را لت کرد بعداً گفتم اگر روزی اولادهایم به دست تو باشد، هیچ مره روزی نتی از خانهاش گریه کدم و برامدم."
انیسه به رادیو آزادی گفت پس از آن تصمیم گرفت تا با پختن و فروختن بولانی مشکلات اقتصادیاش را مرفوع کند:
"هر وقت که از مزدوری میآمدم، یک میوه فروش بود مه پول نداشتم که میوۀ خوبش بخرم میوه خراب را میگرفتم، باز همین میوه فروش را گفتم کراچی داری که مه چیزی سودا کنم؟ گفت سه هزار گفتم دو هزار دارم همین را بگیر کراچی را بتی، بقیه پول را بعضی وسایل خریدم، چپس فروشی را آغاز کردم کیچپ میخریدم ماینوس هر چیز دیدم که هیچ فایده ندارد، یک روز یک افغان آمد گفت بولانی نمیفروشی گفتم میفروشم فردا بیا، بعد از همو بولانی فروشی را شروع کردم."
آغاز کار بولانی پزی هم برای انیسه عاری از چالش نبوده است.
او یکی از خاطرات جریان کارش را به رادیو آزادی چنین تعریف میکند:
"مه خو ایقدر وسایل نداشتم، یک کراییگک بود در بین او روغن را بالای یک پیکنیک خورد کار میکردم، بچیم که توپ را شوت کرد در پارک در کرایی خورد روغن سرپایم چپه شد سوخت، مه مجبور بودم به خاطر نفقهٔ اولادهایم تا ۱۲ بجه شب بولانی فروختم پایم سوخته بود سوخت میکرد بعد از او رفتم مرحم گرفتم پایم بسیار آبلۀ زیاد زده بود."
انیسه که سه پسر و یک دختر دارد میگوید، به علت قیمتی در پاکستان تنها با پختن بولانی نمیتواند درآمد کافی داشته باشد و از همین رو مجبور شده تا بالای فرزندانش نیز کار کند.
انیسه و فرزندانش میگویند، به دلیل نداشتن سرپرست مرد، همواره با رویهٔ زشت برخی مردم به ویژه برخی مهاجران افغان روبهرو هستند.
امیر حمزۀ ۱۴ ساله پسر انیسه که کراچی تربوز دارد به رادیو آزادی میگوید:
"یک مرد آمد گفت مه تربوز به شرط کارد میگیرم اگر سرخ بود میگیرم اگر نبود نمیگیرم، بعد برش توته کدم سرخ بود، برم گفت سرخ نیست، من گفتم سرخ است بگیر ببر، بعد پول را سر ترازو انداخت برم و من پول باقی را برایش دادم گفت چرا این گونه رویه میکنی تربوز را بالا کرد من را اخطار داد که میزنمت."
هما، دختر شانزده سالۀ انیسه که صنف دهم مکتب است، علاقۀ زیادی به رسامی دارد.
هما میگوید، دوست دارد که توسط نقاشیهایش مشهور شود و با رفتن به یک کشور امن آیندهٔ بهتری برای خود بسازد:
"زیادتر انسانها را رسم میکشم، میخواهم توسط همین رسامیهایم مشهور شوم، خواستم این است که ما را از کشور سوم ببرند تا مه درس درست بخوانم به رسامی خود برسم و یک آیندهٔ درست بسازم."
انیسه میگوید، از سال ۲۰۱۶ به اینسو تلاشهایش برای بدست آوردن پناهنگی امریکا و یا یکی از کشورهای اروپایی بینتیجه بوده است.
به گفتهٔ او، زندگی برای یک زن در کشور بیگانه که خود سرپرست خانواده باشد، زیاد دشوار است و از کمیشنری عالی سازمان ملل متحد میخواهد تا به وضعیت مهاجرین در پاکستان به ویژه وضعیت او توجه کند.