کشاورزی کار دشواری است و تنها بودن در این کار دشوارتر. اما این شغل٬ محبوب ۷۰ ساله را مجبور نکرده تا بیلچهاش را به زمین بگذارد.
محبوب پدر هشت فرزند است که همه بزرگ شده و در کنار وی نیستند. او در قریۀ خارخاشه ولسوالی اندر ولایت غزنی زندگی میکند.
محبوب از خورد سالی با کشاورزی و باغداری سر و کار داشته و گندم، جو و دیگر حبوبات و سبزیجات را که در قریه رواج بود، در زمینهایش کشت میکند و به گفتۀ خودش، باغهایش هم پر از انگور است.
او میگوید که خانماش مصروف کارهای خانه است و گاوها را میدوشد و از مواشی نگهداری میکند، اما زمانی که میوههای باغ میرسند، در جمعآوری میوهها با او کمک میکند.
در نخست زمانی که پدر محبوب بیلچه را بدستاش داد، کارهای خورد و ریزه را بالایش انجام میداده، اما با گذر زمان او دیگر کارهای مربوط به کشت و زراعت را هم یاد گرفته است.
به گفتۀ او، کشاورزی یک کسبی است که با گذشت زمان خود انسان هرچیز را یاد میگیرد:
"این کار را همین طور یاد گرفتم، پدرم بیلچه را بدستام میداد، میگفت که با آن آب را بگیر و گندمها را آبیاری کن، به همین گونه من کار را یاد گرفتم، به فکر من دهقانی را کسی به کسی یاد نمیدهد، خود به خود یاد گرفته میشود، درو کردن را یاد گرفتم، ریشقه و به همین گونه گندمها وقتی رسید آن را درو میکنم."
محبوب که از آموزش باز مانده است، میگوید، در آن زمان کدام مکتبی در نزدیک خانهشان وجود نداشت، اما چگونگی ادای نماز و گرفتن وضوع و سپارۀ اول قرآن کریم را نزد ملای قریه آموزش دیده است:
"تحصیل را در کجا میکردم، بس نزد ملای مسجد رفتم و الف لام و الف ب را در آنجا برایم گفت و نماز را هم از ملای مسجد قریه یاد گرفتم."
محبوب میگوید، از این که کشاورزی یک کار دشوار است، بعضی اوقات کاری از نزدش سر میزند که به خواست خودش نیست.
محبوب از کار خسته نمیشود٬ او با آنکه تنها است اما با دقت به کشت و زراعت ادامه داده است
به گفتۀ او، یک کشاورز را بیشتر از همه گشتاندن آب زمینهایش از سوی دیگران قهر میسازد.
محبوب یکی از خاطرات بیحوصله شدناش را این گونه با ما در میان گذاشت:
"قصه این رقم است که آب میآمد، همیشه سر آب و پل جنجال بود، یک کسی در قریۀ ما بود که همیشه همرایش جنجال میکردم، یکبار آب زمین ما را به باغ خود دور داد، رفتم و با بیلچه به فرقاش زدم، زمان مجاهدین بود باز به همین خاطر زندانی شدم."
او از دیگرکشاورزان میخواهد که این کار را نکنند و تلاش کنند که شخص مقابل را ازطریق گفتگو بفهمانند.
محبوب از نداشتن دستیار رنج گلایه دارد و میگوید، کاش کسی را میداشت که نان چاشتاش را در سر زمینها برایش میآورد.
"حالا در کار کسی نیست، بچهها و نواسههای من هستند که خدا برایم نگهشان دارد، همه به ایران مسافرشدند و کار ساختمانی را میکنند، حالا تنها مصروف هستم و پیر هم شدیم بعضی وقتها یک یا دو نفر با گرفتن پول همرایم کار میکنند."
بارندگیها، سیلابها و خشکسالی در افغانستان همواره تهدیدی برای کشاورزان بوده است، اما با این همه آنها بیلچهشان را به زمین نگذاشته و به برداشتن حاصلات خود امیدوار هستند و در این راستا تلاش میکنند.
مزرعه، پلوان، شال، نان تندوری، غوزه پیاز و رادیوی پیچیده در پوش موره دوزی تصویر هر روز دهقانان در بر سر مزارع در افغانستان است، که شاید در جریان سالها کمتر تغیر کرده است.