لینک‌های قابل دسترسی

خبر تازه
پنجشنبه ۳۰ حوت ۱۴۰۳ کابل ۰۳:۰۳

مراسم عروسی و خریدن گوسفند به مهمانان


قربان کله و کاپوس تان، صاحب مهربان قصه کوتاه که همی از پدر کلان کمی مرحومم بری ما میراث مانده که وسواس داشته باشیم که کسی سر ما فی نگیره و همه کار ما درست باشه و مردم سر ما گپ نسازه.

همی بود قربان، موسم توی مه که رسید کوری و کبودی و گره هاره واز کدیم و سم صحی توی کدیم که کسی سر ما گپ نزنه. اما نمی فامیدیم که زبان مردم و دروازه شاره کسی بسته کده نمی تانه و آخر گپ خوده می زنند.

خلاصه ایکه کار های عروسی ره شروع کدم و کتی خود گفتم:

باید همطور یک عروسی نامدار کنم که هیچ کس سرم گپ زده نتانه که طلای زیاد نخریده بود، نانش خوبش نبود، بری عروس لباس قیمتی نخریده بود، و ای گپا.

کار عروسی سر براه شد و رفتم قیمتی ترین لباس ها ره از لوکس ترین مغازه های شار که همو سیتی سنتر است بری عروس خریدم، قیمتی ترین سیت طلا ره که تا حالی هیچ کس خریده نتانسته بود خریدم و ده پالویش چند دانه انگشتره که نگین الماس داشت گرفته و با او جوره کدم.

بعد از خرید کالا و طلا و جیز و جوره و یگان چیزای دیگه نوبت رسید به هوتل.

از شما چی پت کنم لوکس ترین هوتله بری عروسی انتخاب کدم و مینوی اسپیشل و فوق العاده ره که فی نفر یک هزار افغانی می گرفت بوک کدم. شب خینه و عروسی ره ده همی یک هوتل گرفتم. موتر گل پوشام از همو موترای ره گل زدم که ده کابل طاق است و جوره نداره.

بری گرم کدن محفل مشهور ترین هنرمنده که ده خارج بود با بسیار پول زیاد دعوت کدم که بدرنگانه و خاندن کنه که نشه مردم بگویند هنرمندش خراب بود، سازش گوش های ماره کر کرد.

خلاصه هر چیزیکه خوب بود خریدم و کرایه کدم و چیزیکه نفر بود از الف تا یا ره کارت دادم و خبر کدم ده آخر کارتام نوشته کدم آوردن خدمه و اطفال آزاد است و حتی مرغ های محترم تان را هم بیاورید. و چند عراده سه صد و سه ره کرایه کدم که مهماناره از خانه به هوتل و از هوتل به خانه برسانه. از ایکه گفتم نشه باز سرم گپ بزنن که بچه فلانی عروسی کد اما مزیش نبود رفتم و به تعداد نفر یک یک دانه گوسفند خریدم و ده آخر عروسی یک دانه گوسفند هم دادم.

دگه خاطرم جم شد و از هیچ بابت نکته ضعف بری خود نماندم و خاطر جم دست عروسه گرفته و رفتم. گفتم ایطور عروسی کسی می کنه، دان همه یخ کد. اما زنم می گفت ای مردمه تو نمی شناسی گپ خوده می زنن.

گفتم چطور؟ گفت منتظر باش. فردای عاروسی بود که زنگ موبایل زن کاکا از خوبیداریم کد ده حالیکه بسیار قار بود گفت:
خدا انصاف بته تو واری کاکه ره ... ایقه کاکه گی و کش و فش کدی و خوده نشان دادی و به همگی گوسفند دادی، دیو زده بودیت که یک متر ریسمانام کتیش می دادی که مردم چقه به عذاب گوسفنداره تا خانه رساندند.


برای شنیدن برنامه روی لینک زیر کلک کنید.

please wait

No media source currently available

0:00 0:14:03 0:00
لینک مستقیم
XS
SM
MD
LG