لینک‌های قابل دسترسی

خبر تازه
یکشنبه ۲۳ ثور ۱۴۰۳ کابل ۰۸:۲۳

کمک به مرکزعلوم و فنون و طالع گل دو زنه


یک سال می شد که ازدواج کرده بودم وزنده گیم بسیار با خوشی سپری می شد خانمم بی بی گل جان هم از زنده گی با مه راضی بود و مره بسیار دوست داشت از ای که نامم طالع گل بود رفیق هایم مره طالع مند صدا می کردند هنوز یک ماه ازعروسیم تیر نشده بود که ده یک انجیو یک کارک پیدا کردم که دور از دل تان به دالر معاش می داد.

با پیدا کردن کار ده انجیو زنده گی مه با بی بی گل جان خوب تر و بهتر شد و یک خانه ره ده لوکس ترین جای شار کرایه گرفتیم و سات ما تیر بود و نان ما ده روغن.

ده او منطقه وقتی به نماز خفتن به مسجد می رفتم با یک نفر به نام جبار خان آشنا شدم که دو زن داشت و همیشه از هر دو زنش تعریف و توصیف می کرد ایطور تعریف می کرد که آدم قصه خوردن آشک و منتو ره به یک آدم گشنه کنه و بری مه می گفت که اگه آدم دو زن داشته باشه ده زنده گی روی بد بختی ره نمی بینه چرا که اگه یکیش مریض شوه دگیش به آدم می رسه و ای گپ ها.

مه که آستا آستا با گرفتن دالر ها از انجیو پیسه دار شده بودم یکدفه شوق زن دوم ده کلیم زد و با خود گفتم ولا راستی هم ای یکیش که ایطور آرامم ساخته، ای دگیش چی نعمتی و رحمتی خات باشه و تصمیم گرفتم که با بی بی گل جان ده ای باره مشوره کنم.

بالاخره به زن اول گفتم که اندیوال ایطور گپ است که مه می خایم زن دگه بگیرم، باد از چند روز جار و جنجال که اوره سرخود قبول کرده بودم بالاخره بی بی گل جان خاموش شد و مه فامیدم که خاموشی علامه رضایت است.

از ای که زن دوم گرفته بودم بسیار خوش بودم و خوده خوش بخت احساس می کردم اما یکی دو روز تیر نشده بود که دروازه بد بختی به رویم باز شد از دو و دشنام گرفته تا کفگیر و ملاقه و دیگ و کاسه، کلش سرم وار شد و شکست

برای شنیدن برنامه روی لینک زیر کلک کنید...

please wait

No media source currently available

0:00 0:13:41 0:00
لینک مستقیم
XS
SM
MD
LG