لینک‌های قابل دسترسی

خبر تازه
پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳ کابل ۰۵:۳۵

طفلی که در بین تکسی به دنیا آمد


پس از سی و چند سال دوباره به وطن برگشتم و ده منطقه ده قرتک زمین خریده و خانه آباد کدم از ای که به هنر موسیقی زیاد علاقه داشتم یک دانه طبله و هارمونیه نیز با خود داشتم قصه کوتاه وقتی همسایه های کوچه ما طبله و هارمونیه ره پیشم دیدن و صدایشه شنیدن پشت سرم گپای تا و بالا زدن و ده یکی ازروز ها همسایه در به دیوار حویلی ما همی که مره دید گفت:

خیرت است غفار جان خبر شدیم که کسب دلاکی ره گرفتی و ده خانه طبله و هارمونیه داری و سازنده شدی؟

برش گفتم: پتره گل خان موسیقی هنر است هر کس موسیقی نواخته نمی تانه

پتره گل خان گفت: بان ماره حالی دلت است که کل کوچه ره دلاک بسازی

از ای که زیاد سرم گپ زدن وهر روز ده کوچه سرم پرزه رفتن طبله و هارمونیه ره فروختم و رفتم چند جوره کفتر خریدم که دق نیارم و با خود گفتم برو حالی کسی سرم گپ نمی زنه اما یک چند روز تیر نشده بود که گپ مردم باز شروع شد که مچم همرای ای آدم رفت و آمد نکنین که ای کفتر باز بر آمد اینحالی چند روزباد سگ بازام میشه.

با شنیدن ای گپ ها کفترهاره فروختم و رفتم یک چرخه تار و چند دانه کاغذ پران خریده و آمدم خانه اما همی که کاغذ پرانه بالا کدم یکی ازهمسایه های کوچه ما سرم صدا کرد!
بیشک غفارجان به بانه کاغذ پران بازی زن های همسایه ره سیل می کنی ما تره آدم خوب فکرمی کدیم اما تو چقدر نمک حرام برآمدی.

خلاصه ده ای حالت هم سرم گپ زدن. کاغذ پران بازی ره بس کدم و رفتم یک چند جلد کتاب خریدم و مطالعه ره شروع کدم و هیچ از خانه بیروم نشدم یک چند هفته که گذشت ده یکی از روز ها که از دفتر به طرف خانه می آمدم بچه همسایه سرکوچه ما همی که مره دید صدا کرد:

او هوهو غفارجان ده ای روز ها هیچ دیده نمیشی صدای طبله تام شنیده نمیشه و کفترای تام سربام ها دیده نمی شن و کاغذ پرانت هم ده هوا لوت نمی زنه خیرت خو باشه؟

برش گفتم: نی بیادر از ای که ده کوچه باشم و سر هر کس پرزه برم تصمیم گرفتم که مطالعه کنم و ده خانه باشم. با شنیدن ای گپ خنده بلند کده گفت:

چرا نمی گی که مرغ خانگی شدیم و تصمیم دارم چوچه بکشم.

ای گپش سرم بسیار بد خورد وخوده کنترول کده نتانستم و یک سیلی محکم به رویش زدم و خودم به طرف خانه روان شدم. هنوز نان شوه نخورده بودم که دروازه کوچه ما تک تک شد وقتی دروازه ره باز کدم دیدم تمام همسایه ها و کوچه گی های ما پشت دروازه ایستاده هستن فکر کردم که آمدن تا با مه تصفیه حساب کنن که چرا بچه قدوس ره با سیلی زدیم به همی فکر بودم که یکی از کوچه گی ها گلو صاف کده گفت:

بیشک غفار جان اینحالی شینگ غیرتته نشان دادی ما تا حالی فکر می کردیم یک آدم ترسو و بی غیرت هستی اما وقتی خبر شدیم که بچه قدوسه با سیلی زدی آمدیم که از تو حمایت کنیم که باد از ای ده کوچه تنها نیستی و ما همرایت هستیم و باد از ای ضرورت نیست کسی ره با سیلی بزنی هر کس که بدت آمد ما ره بگو که به مرمی بزنیمش.


برای شنیدن برنامه روی لینک زیر کلک کنید...

please wait

No media source currently available

0:00 0:13:10 0:00
لینک مستقیم
XS
SM
MD
LG