امروز صبح با قطار سریعالسیر(افرسیاب) به سمرقند آمدم. افراسیاب، فاصلۀ بیش از سه صد کلیومتری تاشکنت تا سمرقند را در کمتر از دو ساعت طی کرد. از نام این قطار بسیار خوشم آمد و آرزو دارم روزی قطار تیز رفتاری بنام «رخش» در مسیر کابل و بلخ داشته باشیم.
سمرقند همان گمشدۀ هویتیـتمدنی این حوزه است که قصههای گفته و ناگفتۀ تاریخ ما را در سینه حفظ کرده و در نامش تجلی مییابد.
رفتن به سمرقند مانند دیدار با تاریخ است. بیجا نیست که نام سمرقند در کام ما شیرینی میکند. سمرقند همان گمشدۀ هویتیـتمدنی این حوزه است که قصههای گفته و ناگفتۀ تاریخ ما را در سینه حفظ کرده و در نامش تجلی مییابد.
بناهای عظیم و در عین حال ظریف و هنرمندانۀ سمرقند روح لطیف یک فرهنگ بزرگ را در پشت دیوارهای ستبر و در سنگهای آسمانیرنگش جا داده است.
در جایی خوانده بودم که مردان بزرگ تاریخ را از بناهایی که به یادگار گذاشتهاند، میتوان شناخت. روح حاضر در آبدهها و بناهای این شهر میگوید که سمرقند خاستگاه و گهوارۀ بزرگانی بوده است. در هنرِ بهکاررفته در این بناها، سه ستونِ قدرت، علم و دین بههم گره خورده اند و همزیستی اضلاع این مثلث، شالودههای یک مدنیت را ریخته است.
- گورِ امیر، نماد قدرت
«گورِ امیر» که همان مرقد امیر تیمور گورگانی است، بدون شک مهمترین جذبۀ این شهر برای جهانگردان است.
این آرامگاه ظاهراً که به فرمان امیر تیمور برای نواسهاش محمد سلطان که در سال ۱۴۰۴ میلادی از جهان رفته بود، ساخته شده است. اما شاهرخ میرزا، پسر نامدار تیمور، پدرش را هم در همین آرامگاه دفن کرد.
اگر بخشهای آنرا «باران و تابش آفتاب» خراب نمیکرد، شاید این نگین لاجوردین سمرقند میتوانست با تاج محل در آگره، همسری کند.
در داخل این آرامگاه، تیمور با نُه تن از فرزندان و نوادههایش، بهشمول شاهرخ میرزا و میرزا الوغ بیگ دفناند.
قبر تیمور با مرمر سیاه پوشانیده شده و برای سایر گورها، سنگهایی را انتخاب کردهاند که رنگهای روشنتر دارند.
باتوجه به این که بزرگان سلالۀ تیموری در یک آرامگاه جاگرفتهاند، شاید بتوان «گور امیر» را نمادی از قدرت سمرقند در دورۀ تیموریان در «پار دریا» خواند.
- مدارس ریگستان و رصدخانه
پس از دیدن گور امیر، به جایی رفتم که بیشتر از گور امیر روحِ سمرقند را در سینه جا داده است؛ [میدان ریگستان].
میرزا الوغبیگ، نواسه یا به قول تاجیکان سمرقند «نُویره» امیر تیمور، بنیانگذار این میدان و بناهای بزرگ آن است.
اگر تیمور در جهانگشایی و خونریزی بیباک و شهرۀ آفاق است، میرزا الوغ بیگ، بیشتر علاقمند علم و هنر بوده است.
اگر تیمور در جهانگشایی و خونریزی بیباک و شهرۀ آفاق است، میرزا الوغ بیگ، بیشتر علاقمند علم و هنر بوده است. هرچند آثار فراوانی از دورۀ حاکمیت او در سراسر قلمرو ماوراءالنهر و خراسان باقی مانده، اما سه بنای بزرگ در میدان ریگستان سمرقند شاید مهمترین آنها باشند.
الوغبیگ، که فرماندار سمرقند از سال ۱۴۱۱ تا ۱۴۴۷ بود، در میدان ریگستان مدرسۀ بزرگی را ایجاد کرد که امروز مردم شهر آن را بنام مدرسۀ میرزا الوغبیگ میشناسند.
الوغبیگ، در کنار این مدرسه یک کاروانسرا و در مقابل آن یک خانقاه نیز ساخته است.
بهگفتۀ بانو گلشاده، رهنمای من در این دیدار از میدان ریگستان، پسرانِ بالای ده سال، پس از سپری کردن امتحان میتوانستند وارد مدرسۀ میرزا الوغبیگ شوند.
چون ظرفیت پذیرش مدرسه محدود بوده است، تنها «طلبههای» بسیار مستعد اقبال راه یافتن به این مرکز آموزش مهم آن دوران را داشتهاند.
گلشاده با لهجۀ شیرین سمرقندی میگوید که پدران این طلبهها در هنگام پذیرش فرزندانشان، به استادان میگفتند که «استخوانشان از ما، پوستشان از شما»، یعنی باکی نیست اگر بالای فرزندانشان دشواری بیاید، فقط کافیست زنده بمانند و علم فراگیرند.
ساختمان مدرسۀ میرزا الوغبیگ دو طبقه دارد. در هر طبقه حجرههای جداگانه قرار دارد. این حجرهها نیز هرکدام دو طبقهاند که در واقع هم خوابگاه بودهاند و هم صنفهای درسی. در هرکدام این حجرهها یک مدرس به چند طلبه سبق میگفته است.
به قول گلشاده، طلبهها در سن ده سالگی وارد این مدرسه شده و پس از تکمیل سه دورۀ پنج ساله، و در پایان سال پانزدهم از این مدرسه فارغ میشدهاند. در این مدت، دانشجویان در کنار علوم دینی و زبان، علوم تجربی را نیز فرا میگرفتهاند. این مدرسه، مرکز مطالعات ریاضی، هندسه، فزیک و نجوم بوده است.
دو عمارت دیگر یا به لهجۀ سمرقند «شیردار مدرسه» است که در جای خانقاه الوغبیگ توسط آلچین ایلنتوش بهادر، یکی از سرداران شیبانی قرن هفدهم سمرقند، ساخته شده است. چون بر بالای درِ بزرگ ورودی این ساختمان تصویری از شیر دیده میشود، مردم آن را شیردار مدرسه میگویند.
این عمارت، بهگونۀ دقیق روبروی مدرسۀ میرزا الوغبیگ قرار گرفته است. بهظاهر در این ساختمان دانشجویان بزرگسال درس میخواندهاند. عمارت سوم در میدان ریگستان، بنام «مدرسۀ طلاکاری» مشهور است. این نام از روی نوشتههای با آب طلا در دیوارهای مسجد این مدرسه گرفته شده است.
میزان هنگفت سرمایهگذاری و توجهی که برای علم در این دوره شده، حیرتآور است. اما از حاکم علمدوستی چون میرزا الوغبیگ البته که بعید نبوده است.
او توجه فراوان به علوم،به ویژه علم نجوم داشته است. یکی از جاهایی که حیرت مرا در مورد سمرقند بیشتر از پیش ساخت، بقایای رصدخانۀ میرزا الوغ بیگ است. این رصدخانه بر بالای یک تپۀ خاکی در حاشیۀ شهر سمرقند ساخته شده است.
هرچند بخش بزرگی از این رصدخانه نابوده شده، اما شاید مهمترین بخش آن که یک نورسنج است، هنوز برجاست.
این نورسنج بهشکل یک حفرۀ باریک که از شرق به غرب کنده شده، طوری ساخته شده است که روی پلههای آن درجۀ تابش خورشید در تمام روزهای سال قابل سنجش است.
این ابتکار الوغبیگ از ظرافت و در عین حال دقت بالا برخوردار است. این رصدخانه و آثاری قلمیِ که از آن دوره باقیمانده، نشاندهندۀ عروج علمی این حوزۀ تمدنی در عصر تیموریان است.
بسیاری از قدرتهای بزرگ تاریخ، همزمان از قدرت نظامی، اقتصادی و علمی برخوردار بودهاند. در واقع، آنها سرمایه و قدرت را در خدمت علم گذاشتهاند که سبب شگوفایی دانش گردیده است.
از سوی دیگر، اکتشافات جدید علمی و اختراعات دانشمندان نیز به توان جهانداری این قدرتها افزوده است. توجه قدرتهای بزرگ اروپایی به علوم در دورۀ اکتشافات دریایی و استعمار شاهد بر این مدعاست. این همزیستی میان علم و قدرت در سمرقند به روشنی دیده میشود.
- آرامگاهِ امام بخاری
اما آنچه از دیدنش فرحت و گشایش دیگری دست میدهد، دیدن آرامگاهِ امام بخاری در بیرون از شهر سمرقند و آنسوتر از منطقۀ دهبید است.
امام بخاری، که او را بزرگترین محدث و کتابش را مهمترین کتاب اسلام پس از قرآن میدانند، سالهای پایانی عمر نهچندان بلند، اما پُربارش را در سمرقند و در میان شاگردان و پیروانش بهسر برده است.
هرچند امام بخاری دستِکم شش سده پیشتر از دورۀ میرزا الوغبیگ از دنیا رفته است، اما تعالیم او در دورۀ تیموریان نصبالعین مردم و حاکمان این خطه بوده است.
آرامگاهِ امام بخاری در یک باغ بزرگ جا گرفته است.
دروازۀ باغ در سمت جنوب قرار دارد. پس از ورود از دروازه، اولین چیزی که توجه تازهواردان را جلب میکند، مرقد ظریف و مرمرین امام است که در انتهای شمالی باغ و دقیقاً در مقابل دروازۀ ورودی واقع شده است.
از دروازۀ ورودی تا پای مرقد امام، سنگ فرش تمیز و روشنی است که در دو جناح آن چمنهای فراخ و درختان چنار از زائرین پذیرایی میکنند.
فضای این مزار چنان فرحت و گشادگی به روح آدمی میبخشد که دشوار است تأثیر آن را تا مدتها نادیده گرفت. گویا مزار او را چنان بنا کردهاند که همسنگ بینش باز و نظرِ بلند او در علم دین باشد.
شاید بتوان رمز ماندگاری سمرقند و عروج این حوزۀ تمدنی در دورۀ تیموریان را در همزیستی میان این نمادها یافت. چنانکه گفتم، گورِ امیر تیمور نمادی از قدرت، مدارس ریگستان و رصدخانهی میرزا الوغ بیگ نماد علم و دانش و مزار امام بخاری نمادی از پویش دین است. این سه همدیگر را تقویت و کامل میکردهاند. این سه ستون تمدنی را هنرهای معماری، خطاطی و میناتوری به هم بخیهزده و از آنها یک شهر جاودان آفریدهاند. بههمینگونه شاید بتوان راز افتِعلمی و تمدنی و بالاگرفتن افراطیت دینی را در پشتِ پا کردن به هنر همزیستی علم و دین و قدرت یافت.
حالا که در راه برگشت به تاشکنت این یادداشتها را مینویسم، به این میاندیشم که چه شد دیگر نتوانستیم شهری با زیبایی و روح سمرقند بیافرینیم؟ ما را چه شده است؟