عبدالغفارخان، گاندی و عدم تشدد

شنونده گان عزیز، اینک با قسمت تازه ای از سلسله گزارش ها در مورد مبارزه عدم تشدد خدمت شما قرار داریم. در قسمت های قبلی این سلسله، بحث هایی داشتیم در مورد تلاش های مشترک خان عبدالغفارخان و گاندی در نیمه قاره هند. این بحث ها را در برنامه کنونی ادامه می دهیم.

پاچاخان می گفت که اعضای تحریک خدایی خدمتگار با کسی دشمنی نمیکنند، در مقابل خدمت خود از کسی چیزی نمیخواهند بلکه اجر آن را از خدا می خواهند، خدمت مخلوق خدا را به خاطر رضایت خداوند میکنند و در این راه آماده هر نوع قربانی می باشند.

این سخنان نیز از پاچاخان نقل شده است که میگفت، مسوولیت ما امحای ظلم از جهان و رهایی مظلوم از ظالم است، حتی اگر ظالم برادر ما و مسلمان هم باشد.

سربازان اردوی بدون اسلحه پاچاخان یا لشکر خدایی خدمتگار آماده خدمت به مردم شدند. ساز دهل و سرنا همیشه با آنان همراه بود. این جوانان در لباس سرخ با احساسات خاص از هرجا و محلی میگذشتند و دیگران را تشویق میکردند تا با آنان همراه شوند. این نهضت، آرام آرام در منطقه توسعه می یافت و به نظر میرسید که بعد از سال ها غلامی و بی حسی سرانجام نفس تازه ای در اقوام مختلف این منطقه دمیده است، اما بر خلاف گذشته این بار آنان به جای خشونت به عدم خشونت متوسل شده اند.

در همین دوران بود که پاچاخان سفر هایی به افغانستان کرد تا پیام صلح و اتحاد را به مردم برساند.
انندسهای ژورنالیست و نویسنده هندی و سرمحرر روزنامه ایشین ایج چاپ دهلی که مسایل تاریخ و زنده گی چند سال اخیر افغان ها را از نزدیک تعقیب نموده و قرار است کتاب وی در باره افغانستان به زودی منتشر شود در مورد مبارزات گاندی و پاچاخان و فعالیت های آنان برای تعمیم فلسفه عدم تشدد می گوید:
«گاندی شخصیت بی نظیر بود که در زمانه های زیادی یکبار تکرار میشوند. گاندی نفوذ زیادی در میان مردم داشت اما دقیقاً مرد دیگری که معاصر وی اما جوانتر از او بود یک بزرگمرد پشتون بود که نام وی پاچاخان یا عبدالغفارخان بود. گاندی خودش به وی لقب گاندی سرحد را داده بود. پاچاخان پشتونی بود که ده به ده، خانه به خانه، میرفت و مردم را می فهماند که باید اسلحه خود را دور بیاندازند. وی همچنان سفر هایی به افغانستان امروزی کرد، پیام صلح خود را به آنجا رسانید، و این پیام برای مردم جالب بود. وی از مردم چیزی به جز محبت نمی خواست.»
پاچاخان پس از تشکیل پاکستان در سال ۱۹۴۷ تا آخر عمر به خاطر به دست آوردن حقوق مردم خود برضد حکمروایان پاکستانی مبارزه کرد. وی هیچگاهی توسل به اسلحه و خشونت را به هواداران خود، توصیه نکرد، ولی با وجود آن قسمت زیادی از زنده گی خود را در زندان های حکومت پاکستان سپری کرد.

او در نامه های خود از زندان به هوادارانش در بیرون چنین توصیه می کرد:
«برای من هیچ تشویش و نگرانی نداشته باشید، زیرا من خدایی خدمتگار استم و اگر خداوند از وجود من خواهان خدمت به مخلوق خود است، مرا صحت و سلامت حفظ خواهد کرد.»

عقیدهء پاچاخان از نامه های وی که بخش اعظم آن را در ایام زندان نوشته است، به خوبی هویدا است. در یکی از نامه هایش وی، رابطه و محبت خود با آن طبقه را بیان کرده است که جامعه حتی تا به امروز آن را به چشم خوب نمی بیند.

وی می نویسد:
«من هشت، نه ساله بودم و در پشاور درس می خواندم و اکثراً باکودکان چواړی همبازی می شدم. دوستانم مانع من شده می گفتند که آنها مردم نجس اند و من باید با آنان بازی نکنم، اما سخنان آنان بر من تاثیر نمی کرد و توجهی به آن نمی کردم. وقتی جوان شدم هرچند من پسر خان بودم اما روابط من اکثراً با کسبه کاران بود. دوستان من اکثراً جولاها، نجارها و سایر کسبه کاران بودند.»

نفوذ خان عبدالغفارخان در مناطق پشتون ها کمتر از نفوذ گاندی در سراسر هند نبود. گاندی میگفت، پاچاخان و گروه سرخپوشان وی، حق زیادی بر جنبش ملی هند دارد.

پاچاخان همواره تاکید می کرد که نهضت سرخپوشان کدام حزب یا گروه سیاسی نه بلکه انجمنی است برای تامین اتحاد و برادری و به همگان لازم است که در آن شرکت کنند. او میگفت، خدایی خدمتگار مبارزه برضد ظلم، تجاوز و زورگویی را به جنگ، شمشیر و تفنگ نه بلکه با سیاست عدم تشدد خواهد کرد.

تلاش و کوشش پاچاخان همواره برای کمک با کسانی بود که از تعلیم بی بهره مانده بودند. وی به زبان مردم صحبت میکرد و حرف وی همیشه این بود که خداوند نیازی به خدمت شما ندارد، پس خدمت به خداوند از راه خدمت به مردم ممکن است.

در سال های جهاد مردم افغانستان برضد اشغال شوروی سابق مبارز پیشتاز فلسفه عدم تشدد، خان عبدالغفارخان هنوز زنده بود، اما در چنان یک موقعیتی بود که هیچ کاری در توانش نبود، زیرا تقدیر زنده گی وی در کشوری به نام پاکستان رقم زده شده بود، و پاکستان مرکز فعالیت های مجاهدین مسلح بود. این دورانی بود که تقریباً تمام جهان با مجاهدین افغان کمک های نظامی و مالی میکرد تا برضد شوروی سابق به جنگ ادامه دهند، اما هیچکس به نظریات پاچاخان که اساس آن عدم تشدد بود، توجه نکرد، زیرا در این زمان وی در انزوا قرار داشت.

افغان ها رژیم طرفدار شوروی را از راه مبارزه قهرآمیز سرنگون کردند اما سرانجام خود در جنگ داخلی درگیر شدند که نظیر آن در تشدد در جهان بسیار کم بود.

انندسهای نویسنده و ژورنالیست هندی در مورد عوامل مبارزه قهرآمیز افغان ها در جریان سال های جنگ سرد چنین می گوید:
«در عقب صحنه جنگ های سی – چهل سال اخیر افغانستان، بعد از این که شوروی سابق افغانستان را اشغال کرد، حقیقت رقابت قدرت های بزرگ نهفته است. اما قبل از اشغال شوروی نیز مخالفت های بزرگ و پیچیده میان این دو، یعنی از یکسو ایدیالوژی سوسیالیستی تحت حمایت مسکو و از سوی دیگر ایدیالوژی اسلام سیاسی جریان داشت که به اشکال سیاسی، ایدیالوژیک، مسلحانه و دیگر اشکال بروز میکرد. در آن زمان حکومت ملت گرای داودخان قدرت را در دست داشت. حکومت داودخان در مخالفت با تمام گروه هایی که اسلام سیاسی را موعظه میکردند، به قدرت رسید. رهبران مهم این نهضت در آن وقت آقای برهان الدین ربانی، احمدشاه مسعود فقید و گلبدین حکمتیار بودند. در این زمان تصادم میان این ایدیالوژی ها به وجود آمده بود، که گاه وناگاه شکل مبارزه مسلحانه را می گرفت.»
رمضان بشردوست عضو ولسی جرگه افغانستان و شخصیت سال رادیوآزادی که بعضاً لقب گاندی افغان نیز به وی اطلاق میشود، امیدوار است که فلسفه و افکار عدم تشدد روزی جای تشدد را در جریانات سیاسی افغانستان خواهد گرفت. آقای بشردوست با توجه به تاریخ احزاب سیاسی در افغانستان میگوید که این احزاب از نظر سنتی بر مبارزه سیاسی متکی بودند نه به مبارزه قهرآمیز، اما وی از استثناآتی هم در این زمینه یادآوری می کند.

پاچاخان که مردم وی را به نام فخرافغان یاد می کردند در سال ۱۹۸۷ یا ۱۳۶۶هـ.ش به سن ۹۷ سالگی در پشاور وفات نمود، و مطابق وصیت خودش در جلال آباد به خاک سپرده شد.

بحث ها درمورد مبارزات گاندی و نقش وی در پیروزی نهضت عدم خشونت در نیم قاره هند، موضوع بخش بعدی این سلسله گزارش های خاص است که در برنامه ساعت پنج عصر روز پنجشنبه و برنامه ساعت ۹ صبح روز جمعه هفته آینده تقدیم شما می شود.