خدیجه که از چهار سال به اینسو معتاد به مواد مخدر است، همراه با چهار فرزندش در یک خانه زندهگی میکند که دروازه و کلکین ندارد.
هرچند خدیجه ۲۲ ساله است، اما چهرۀ وی خسته و مانده است و ظاهراً سالخورده به نظر میرسد.
این باشنده بلخ که مادر دو کودک است، از جمله زنان معتاد است که چهار سال میشود زندهگی پر مشقتی را سپری میکند.
- این که چرا خدیجه به مواد مخدر معتاد شد؟
خديجه می گوید:
"شوهرم معتاد بود، من همیش برایش میگفتم که مواد مخدر را ترک کند و اگر نه من از وی طلاقم را میگیرم، اما وی قبول نکرد. شوهرم من را دوست داشت، از این رو مرا طلاق نکرد و یکجا با خودش مرا نیز معتاد ساخت."
شوهر خدیجه پیش از آن که معتاد شود پنجرمین بود و زندهگی خوب داشتند، اما اعتیاد به مواد مخدر دار و ندار شان را از آنان گرفت.
او افزود:
"کار شوهرم جور بود، هر چیز برای ما میآورد، پول پسانداز هم داشتیم، اما وقتی به مواد مخدر معتاد شد، تمامی وسایل خانه را فروخت. حال هیچ چیز نداریم، وسایلی را که ایورم برای ما داد، از ترس وی فروخته نمیتواند."
هرچند شوهر خدیجه وی را به زور معتاد ساخته، اما خانواده پدرش خدیجه را مقصر میدانند و روابطشان را با وی قطع کرده اند، حتی چند سال میشود که مادر و پدرش هیچ به خانه آنان نیامده اند.
او افزود:
"از چهار سال به اینسو مادر و پدرم احوالم را نگرفته اند و با من قهر استند. خاله، دوستان و خویشاوندان ما با ما قطع رابطه کرده اند، با ما رفت و آمد ندارند."
خدیجه یکجا با شوهر معتادش در منزلی زندهگی میکنند که دروازه و کلکین ندارد و شبیه ویرانه است.
او افزود:
"وقتی حالت ما خیلی خراب شد، نزدیک خانه ایورم خانه گرفتیم، آن خانه هم کلکین و دروازه نداشت. زمستان را هم در اینجا سپری کردیم، وقتی هوا زیاد سرد میشد، زن ایورم فرزندانم را با خود به خانهاش میبُرد. این خانه دو منزلهاش، به کلین آن را پلاستیک و به دروازه هم ترپال گرفتیم."
هرچند مردم با خدیجه همدردی داشتند و وی را به بعضی محافل دعوت میکرد، اما به دلیل معتاد بودن در محافل خجالت زده میشد.
او افزود:
"مردم ما را به خیرات و عروسی دعوت میکردند، اما ما نمیرفتیم، چون از عمل و جان خود میشرمیدیم، اطفال در کوچه هم به اطفال ما به چشم اولاد پودری نگاه میکردند."
رادیو آزادی وقتی از خدیجه در مورد زندهگی فرزندانش پرسید، وی سکوت کرد، رویش را با چادرش پنهان کرد، نخست اشک چشمانش را خشک کرد و بعد گفت:
"اطفال برای بازی هیچ چیز ندارند، با سنگ بازی میکنند، توپ و گودی ندارند. تمام عمر نان خشک را با بادرنگ و ماست خورده اند. حتی در یک ماه هم گوشت نخوردیم. خیلی وقتها اطفالم گرسنه به خواب رفته اند."
قصههای خدیجه از اعتیاد وی به مواد مخدر دردناک است، وی میگوید که خاطره تلخ پسر چهار سالهاش هیچگاه فراموش نخواهد شد.
خدیجه افزود:
"یک شب هوا خیلی سرد بود، برای گرم کردن خانه چیزی نداشتیم، زغال را تازه کردم، شوهرم گفت آن را در داخل اتاق تازه کنم، وقتی آن را در اتاق تازه کردم، بوی زغال اتاق را گرفت، پسرم بیهوش شد، چشمانش به آسمان ماند، نمیتوانستیم مردم را خبر کنیم و نه توان بردنش را به نزد داکتر داشتیم، بعد شوهرم به وی نفس مصنوعی داد، بعد از آن دوباره نفس کشید."
خانم خدیجه در حال حاضر در یک شفاخانه دولتی تداوی معتادین بستری است و وزن وی در مقایسه به گذشته یکونیم برابر بیشتر شده است.
خانم خدیجه در حال حاضر در یک شفاخانه دولتی تداوی معتادین بستری است.
وی میخواهد که مواد مخدر را ترک کرده و زندهگی را سر از نو آغاز کند.
بهگفته او:
"یک شب ما هیروئین میکشیدیم و دختر شش ساله ام به ما نگاه میکرد، وی گریه کرد، گفت این چه است که شما میکشید، وقتی پدرم خوب بود، برایم هر چیز میآورد، حال برایم هیچ چیز نمیآورد. من میخواهیم بهخاطر فرزندانم مواد مخدر را ترک کنم و زندهگی آرام داشته باشیم."
به باور روانشناسان، خشونتهای خانوادهگی در افغانستان و سکوت زنان در برابر ناکردههای شوهر شان باعث شدهاست که بعضی از شوهران خانمهای شان را به زور به استفاده از مواد مخدر وادار ساخته و آنان را نیز بد بخت میسازند.
به باور روانشناسان، اگر زنان در برابر این گونه خشونتها صدایشان را بلند کنند، تعداد زنان معتاد در جامعه به مراتب کاهش خواهد یافت.
برای شنیدن این گزارش روی لینک زیر کلیک نماید!
گزارش: محمد ایاز ترنک